کد مطلب:28685 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:149

لَیلَةُ الهَریر (شبِ غُرّش)












2561. مروج الذَّهب:شب جمعه بود، شب غرش، و شمارِ كسانی كه علی علیه السلام به دست خویش در آن روز و شبش از پای در آورده بود، به 523 تن می رسید كه بیشینه ایشان در روز هلاك شده بودند. حال چنان بود كه هرگاه وی كسی را می كشت، هنگام ضربه زدن به او، تكبیری می گفت و هر ضربه او به كشته شدن منجر می شد. این را فرزندان وی و دیگرانی كه در نبرد وی، به دنبالش بودند و از او جدا نمی شدند، روایت كرده اند.[1].

2562. الفتوح:سواران بر ركاب ها ایستادند و شمشیرها را جنباندند. گرد و غبار برخاست و اوج گرفت؛ پرچم ها فرو افتادند و بیرق ها به زیر آمدند، خورشید پنهان گشت، نوبت های نماز گذشت و هیچ یك از افراد دو سپاه، نتوانست [ به طور معمول] نماز و سجده برای خداوند به جای آورَد؛ بلكه نماز، تنها با تكبیر گفتن و اشاره كردن روی به قبله برگزار شد.

شب به ایشان روی آورْد و جنگ شدّت گرفت و آن شب، شب غرّش بود. در آن هنگامه، برخی به روی هم می غرّیدند، بعضی صورت به صورت می شدند، و گروهی یكدیگر را به دندان می گَزیدند.

هر چند گاه یك بار، علی علیه السلام می ایستاد و سرش را به آسمان بر می افراشت و می گفت:«بار خدایا! به سوی تو، گام ها برداشته، دل ها روان، دست ها برداشته، گردن ها بركشیده، نیازها خواسته، و چشم ها خیره گشتند. بار خدایا! " رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَتِحِینَ؛[2] میان ما و قوممان، به حق راهی بگشا، كه تو بهترینِ راهگشایانی! " ».

سپس وی در سیاهیِ شب، هجوم برد و سپاهیان نیز با وی هجوم بردند؛ و هرگاه به دست خویش، یكی از شامیان را از پای در می آورْد، تكبیری می گفت، چندان كه [ از بسیاری كشتگانِ وی ]چندین و چند تكبیر شمرده شد.

[ ابو محمّد بن اَعثَم گفت: ] برای او، 523 تكبیر شمرده شد كه با هر تكبیر، یك تن از پای در آمد. هرگاه بلند بانگ بر می آورْد، [ شامیان را] از طول می درید و هرگاه بانگِ میانه بر می داشت، از عرض.[3].

2563. تاریخ الطبری - به نقل از ابو مِخنَف -:آن شب، همه سپاهیان تا پگاه جنگیدند، چندان كه نیزه ها در هم شكستند و تیرها پایان یافتند و افراد به شمشیرها روی آوردند؛ و آن شب، شب غُرّش بود.

علی علیه السلام در فاصله میان جناح های راست و چپ در حركت بود و به هر دسته از قاریان فرمان می داد كه پیشاپیشِ دسته دیگر آرایش گیرد و تا صبحگاهان، این صف آرایی را همواره انجام و كارِ سپاه را سامان می داد. در این مدّت، او، خود، پیشاپیش معركه بود. اَشتر در جناح راست، ابن عبّاس در جناح چپ، و علی علیه السلام در قلب سپاه فرماندهی می كردند و سپاهیان از هر جانب، گرمِ نبرد بودند و آن روز، جمعه بود.

اشتر در جناح راست یورش می آورد و پیكار می كرد و از شامگاه پنج شنبه و شب جمعه تا بر آمدنِ خورشید، عهده دار آن جناح بود و به یارانش می گفت:«به اندازه این نیزه پیش روید!»؛ و آنان را [ به این اندازه] به سوی شامیان پیش می بُرد. آن گاه كه چنین می كردند، می گفت:«به اندازه این كمان، پیش روید!»؛ و وقتی چنان می كردند، دیگر بار همان را از ایشان می خواست، چندان كه بیشینه افراد از پیشروی خسته شدند.

چون اشتر چنین دید، گفت:«شما را به خدا پناه می دهم اگر بخواهید باقی مانده روز را [ به سستی بگذرانید، گویی كه باید] شیر گوسفند بمكید». سپس اسب خویش را خواست و پرچمش را به حیّان بن هوذه نَخَعی سپرد و در میان دسته ها به حركت درآمده، گفت:«چه كس جان خود را به خدای عزوجل بفروشد و همپایِ اشتر بجنگد تا یا پیروزی یابد و یا به خدا بپیوندد؟» و همواره مردانی از سپاه به جانبِ او و حیّان بن هوذه می پیوستند.[4].

2564. وقعة صِفّین - به نقل از زیاد بن نَضْر حارثی -:با علی علیه السلام در صفّین حضور داشتم و سه روز و سه شب جنگیدیم، چندان كه نیزه ها در هم شكستند و تیرها پایان پذیرفتند و آن گاه به شمشیرزنی روی آوردیم و تا نیمه شب [ با دشمن] به هم شمشیر زدیم، تا آن كه در روز سوم، ما و شامیان چهره به چهره شدیم.

من آن شب با همه سلاح ها جنگیدم و هیچ سلاحی نمانْد كه از آن بهره نگرفته باشم؛ حتّی [ با دشمن] به روی هم خاك پاشیدیم و یكدیگر را به دندان گَزیدیم تا آن كه [ از خستگی] ایستادیم و به هم نگریستیم، حال آن كه هیچ یك از ما توان نداشت به سوی حریف رفته، با وی بستیزد.

شب سوم به نیمه رسیده بود كه معاویه و سپاهش از میدان بازگشتند و همان شب، علی علیه السلام بر كشتگان بر می گذشت و به اصحاب محمّد صلی الله علیه وآله و یاران خود روی می نهاد و آنان را دفن می كرد. بسیاری از یاران او كشته شده بودند و بیش از آنها، یاران معاویه از پای درآمده بودند.[5].

2565. الصراط المستقیم - به نقل از عمرو بن عاص، در باب روز غرّش -:آفرین خدای بر فرزند ابو طالب! چه فراوان بود حضور او در جنگ! هنوز صدای او در پیشاپیش سپاه در گوشم بود كه آوایش را از پَسِ لشكر می شنیدم؛ و هنوز بانگش از جناح راست به گوشم می رسید كه آن را از جناح چپ در می یافتم.[6].









    1. مروج الذهب:399/2. نیز، ر. ك:وقعة صفّین:477، البدایة والنهایة:264/7.
    2. اعراف، آیه 89.
    3. الفتوح:180/3. نیز، ر. ك:شرح نهج البلاغة:213/2، وقعة صفّین:479، نهج البلاغة:نامه 15.
    4. تاریخ الطبری:47/5، الكامل فی التاریخ:385/2. نیز، ر. ك:البدایة والنهایة:272/7.
    5. وقعة صفّین:369، شرح نهج البلاغة:45/8.
    6. الصراط المستقیم:4/2.